جلسات زیادی برگزار می کردیم و با اینکه صورت جلسه ها رو می نوشتیم وقتی تو جلسه بعد می اومدیم خیلی ها کارها رو انجام نداده بودن موضوعات پرآکنده ای رو هم مطرح می کردم در برنامه کوچینگی و آموزشی یادگرفتم که چطور جلسه ها رو اداره کنم و دیگران رو مسئولیت پذیر

وقتی موضوع جلسه تعارض بین پرسنل می اومد تن و بدنم می لرزید که چیکار کنم حالا که نه سیخ بسوزه نه کباب، توجلسات کوچینگ و آموزش رفع تعارض فهمیدم چقدر مدل های خوبی برای این رفع تعارض ها وجود داره و البته فهمیدم که چرا وقتی اسم این موضوع می یاد تن و بدنم می لرزه p;

ارائه گزارش‌های فنی پیچیده امنیتی به مدیران غیرفنی یک چالش همیشگی بود. با جلسه های آموزش و کوچینگ ارتباط موثر و روش های ارائه گزارش یاد گرفتم از تکنیک ساده‌سازی پیام‌های پیچیده با استفاده از قیاس و داستان، موضوعات فنی را قابل درک کنم. الان مدیران درک بهتری از نیازهای ما دارند و بودجه پروژه‌های امنیتی ما رو افزایش دادن.

من به عنوان کارشناس فروش برای اولین بار استخدام شدم، وایییییی ولی نمی تونستم تماس تلفنی خوب بگیرم، پیگیری نمی کردم، همه اش تخفیف می دادم، تا توجلسه های کوچینگ و آموزشی یادگرفتم چطور ارتباط بگیرم، وچطور مسئولیت پذیر بشم و الان بعضی ماه ها رتبه 3 یا 4 فروش مال منه :)))

سال‌ها تجربه فنی داشتم، اما وقتی نامزد پست سرپرست تیم شدم، می‌دونستم که در رهبری تیم ضعفی دارم. کوچینگ و آموزش ها  یادم داد که چطوری تفویض اختیار کنم و نظارت کنم و فرآیندها رو بهینه کنم، حالا هم تیم بهره‌وری بسیار بالاتری داره هم مدیران خیلی راضی هستند از عملکرد تولید

اول که خواستم این نقش رو بگیرم با اینکه خیلی کار کرده بودم ولی تو محیط ملزومات آزمایشگاهی نمی دونستم چطور برنامه ریزی کنم که به همه چی برسم و پیج رشد کنه، تو جلسه های کوچینگ برنامه ریزی، بستن کمپین، محتوی سازی ها ساختار دادم و تونستم تو این موضوع هم نظر مدیران رو جلب کنم و هم رقبا روووو.

برای رسیدن به نقش مدیریت باید یاد می گرفتم که هم تفکر استراتژیک داشته باشم و هم مدیریت بحران چون تو شرایط بحران هم زیاد عصبانی می شدم و هم نمی دونستم چیکار کنم، تو این جلسات فهمیدم تریگرهام کجاست و چطور باید افق دیدم رو گسترش بدم.